اعر میگه :"برخیز و مخور غم جهان گذران"
همین که پامیشی
میگه :"بنشین و دمی به شادمانی گذران"
عجب گیری کردیما !@!
اعر میگه :"برخیز و مخور غم جهان گذران"
همین که پامیشی
میگه :"بنشین و دمی به شادمانی گذران"
عجب گیری کردیما !@!
عمر گرانمایه در این صرف شد
تاچه دهم پست و چه گویم نظر
وای به تو کاربر خیره , مشو!!!
غافل از این ثانیه های نگذر!!
شعر طنز و بسیار جالب از مجادله بین زن و مرد
* این شعر صرفا جنبه طنز داره و لذا کسی به دل نگیرد! *
شعر طنزی که امروز آماده کردیم، کاری از دو شاعر طنز پرداز زن و مرد میباشد. سایت فارس وی، شما را به خواندن این شعر طنز بسیار بامزه و جالب دعوت میکند.
…
شاعر زن:
به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید!
برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید! ![]()
مرا شکل طاووس کرد و تو را / شبیه بز و کرگدن آفرید!
به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید
تو را روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید!
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره، پری، نسترن آفرید ![]()
برای من اما فقط یک نفر / “براد پیت من” را “حَسَنْ” آفرید!
برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید
به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید
(آقایون ادامه مطلب رو بخونید..!)
…
شاعر مرد:
به نام خداوند مرد آفرین / که بر حسن صَنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین ![]()
خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسن الخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین!
رژ و ریمل و خط چشم و کِرِم / تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین!
نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بیریا آفرید / جدا از حسادت و بی خشم و کین
زنی از همین سادگی سود بُرد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک درخت / و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه جبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشات / نشسته مداوم تو را در کمین
…
مدیر فارس وی:
به افتخار آقایان یک کف مرتــــــــــــــب ![]()
.
.
.
.
به افتخار خانم ها هم … چی بگم خوبه؟ ![]()
امیدوارم خوشتون اومده باشه.
خدایا پس چرا من زن ندارم؟
زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟
دوتا زن دارد این همسایه ما
همان یک دانه را هم من ندارم
آژانس ملکی امشب گفت به من:
مجرد, بهر تو مسکن ندارم
چه خاکی بر سرم باید بریزم؟
من بیچاره آخر زن ندارم
خداوندا تو ستارالعیوبی
وبر این نکته سوءظن ندارم
شدم خسته دگر از حرف مردم
تو میدانی دل از آهن ندارم
تجرد ظاهرا”عیب بزرگی است
من عیب دیگری اصلا”ندارم
خودم میدانم این”اصلا” غلط بود
در اینجا قافیه لیکن ندارم
تو عیبم را بپوش و هدیه ای ده
خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟
اگر او را فرستی دیگر از تو
گلایه قد یک ارزن ندارم
گشته اسباب غرور و دل خوشی
شوهری چاق و سیاه وجوش جوشی
بادماغ پهن خود چون سنگ پا
زهره ازهر کس برد بایک نگا
چون که چشمش لوچ و مخمورو لوند
حسن من یک باشداوبیند به چند
کله اش از مو آزاد است و طاس
آبرویم رفته بیش اهل ناس
مشک پرکشک آورد جایه شکم
صبح تا شب میخوردگوید چه کم
چون که خشم آرد شودسرخ گلی
نعره آرد برسرم چون بلبلی
ضربه بر من میزند باشصت فن
خواب از چشمم بدزدد درد تن
مادرى دارد سه سر دم اژدها
هرکجا خواهم روم گوید کجا
آن زبانش نیش دارد همچو مار
دورپاهایم بپیچد سیم خار
خواهرش را من چه گویم حرف چیست
حقه بازی آورد از ده چوبیست
گشته ام از دست این هرسه علیل
وای بر آن تیره بخته بی کسه شوهر ذلیل
به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری. |
امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم
و امیدوار بودم که با من حرف بزنی حتی برای چندکلمه.....
نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد
از من تشکر کنی.
صبحانه خوردی و حواست به من نبود ( که ماه رمضان است )
سپس متوجه شدم که خیلی مشغولی
مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی
و قراری که با دوستت در دانشگاه داشتی.
وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی
فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی
و به من بگویی : سلام؛
اما تو خیلی هراسان بودی.....
یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و
برای مدت نیم ساعت کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی.
بعد دیدمت که از جا پریدی.....
خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی ؛ اما....
...به طرف موبایلت دویدی
به پیامهای دوستانت جواب دادی و ایمیل و فیس بوکت را چک کردی
تا از آخرین اخبار و شایعات با خبر شوی.
تمام روز با صبوری منتظر بودم...
با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم
که اصلاً وقت نداشتی بامن حرف بزنی
متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی،
شاید چون خجالت می کشیدی که با من حرف بزنی،
سرت را به سوی من خم نکردی
تو غروب به خانه رفتی و
به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.
بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی
شبکه های ماهواره را یکبار بررسی کردی
و در حال خوردن چیپس و تخمه به نظاره نشستی......
نمی دانم شبکه های ماهواره را دوست داری یا نه؟
در آن چیزهای زیادی نشان می دهند
و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛
در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری...
باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم
و تودر حالی که تلویزیون را نگاه می کردی ، شام خوردی؛
و باز هم با من صحبت نکردی.
موقع خواب...،
فکر می کنم خیلی خسته بودی....
بعد از آن که به اعضای خانواده ات شب به خیر گفتی
به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی.
اشکالی ندارد......
احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت
و برای کمک به تو آماده ام.
من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی.
حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور بادیگران صبور باشی.
من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم.
منتظر یک سر تکان دادن...
دعا ، فکر ، یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد.
خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی.
خب ، من باز هم منتظرت هستم؛
سراسر پر از عشق تو...
به امید آنکه شاید امروزکمی هم به من وقت بدهی.
آیا وقت داری که این را برای کس دیگری هم بفرستی؟
اگر نه،عیبی ندارد،می فهمم و هنوز هم دوستت دارم.
روز خوبی داشته باشی...
دوست و دوستدارت : خدا